عنوان ندارد!



از وقتی ماجرای گروه «سگهای زرد» پیش امد این داستان در ذهن من بود و به مرور تکمیل شد. در اوایل داستان کمی متفاوت بود و قتل و خونریزی داخل آن بود اما در نوشتن به شکل زیر تغییر کرد. (دلایل اینکه چرا این طرحها در اینجا قرار گرفته در پست: http://hivha.rozblog.com/post/83 ) :


وبلاگ ،انجمن و شبکه اجتماعی اچ ای وی مثبت

{سه چهار سال پیش/ سعی کردم به نشانه گذاری کمک کنم به درستتر خونده شدن شعر.}

مشکوک به اچ ای وی

مشکوک به هپاتیتم

مشکوک به همه دردا

دردایی که تابو ان


در بستر تنهایی

تنهایی من غم داشت

از او شده ام بیمار

هر شب بدنش تب داشت


مشکوک به اچ ای وی

مشکوک به «تنهایی»

تنهایی من رفته

در بستر اچ ای وی؟


از که شده بود بیمار

تنهایی خوبم

ویروس اچ ای وی

لابد خودم بودم


با تست سریع، انگشت

فهمید که بیماریم

تنهایی و من اما

در حال انکاریم


مشکوک به اچ ای وی

مشکوک به تنهایی

«تنهایی» من مرده

در بستر اچ ای وی.


وبلاگ ،انجمن و شبکه اجتماعی اچ ای وی مثبت

{پنج شش سال پیش}

«زندگی فقط فریبه»

اینو با گریه نوشتم

تا بدونی که چطوری

بودی اصل سرنوشتم

 

اینو با خنده نوشتم

اینو با گریه میخونی:

«آدما همه همینن

حتی تو که خیلی خوبی»

 

قسمت نوشته ی من

زیر بارون وجودم

بودی و هستی همیشه

اما اینه سرنوشتم

 

همیشه برکه قدرت

قصه ای نوشته داره

تا بخوای ادمی باشی

عاشقی از هم مییاشه

 

ترکش وجودی تو

آدمارو دم میگیره

ولی جلیقه میپوشه

اون کسی که دل فریبه

 

برو دنبال یه بی دل

برو تا ته رفاقت

قصه ی سنگ صبوری

که به چشمات کرده عادت

 

واقعیت عجیبی

تو چشای تو اسیره

اینو اون کسی میفهمه

که حقیقتو بدونه

 

یه نمایش روحوضی

واسه ی دلم نوشتم

من حقیقتو میدونم

ولی باز اینو نوشتم.


وبلاگ ،انجمن و شبکه اجتماعی اچ ای وی مثبت

{برای بعد از حوزه و.}

من امید دارم هنوزم به ترافیک خیابون

به یه بوق خیس ممتد تو گوش سیّدِ خندون

من امید دارم هنوزم تا اتوبوس نرسیده

دوست بشیم با هم، بریم تا، خنده های غم ندیده

وای هوا ابری و خیسه یه گوشی هم توی دستم

کاش میشد شماره دادو یا شمارت توی دستم

من امید دارم به چشمات به نگاهی که زمینه

به یه خنده ای که آروم  ته اون لبات میشینه

به کیف چرمی نازت که بغل کردی تو دستت

کاش شماره در بیاری؛ کاش بودم کنار دستت

وای هوا ابری و خیسه یه گوشی هم توی دستم

کاش میشد شماره دادو یا شمارت توی دستم

کاش که حدس من دوباره مث هر دفعه نباشه

تو دیگه با من یکی شی ایندفعه فحشی نباشه

من امید دارم به اینکه اهل عشق و خوبی باشی

به زمین خیس امروز تو دیگه فحشی نپاشی

من امید دارم هنوزم به ترافیک خیابون

به یه بوق خیس ممتد تو گوش سیّدِ خندون

من امید دارم هنوزم تا اتوبوس نرسیده

دوست بشیم با هم، بریم تا، خنده های غم ندیده

کاش بشه شهرو جدا کرد هیچکسی ما رو نبینه

این درست و این غلطه کاش میشد اینا بمیره.

من امید دارم به چشمات به نگاهی که زمینه

به یه خنده ای که اروم  ته اون لبات میشینه

به کیف چرمی نازت که بغل کردی تو دستت

یه دفعه یه جوری شدی کاش بودم کنار دستت

وای هوا ابری و خیسه یه گوشی هم توی دستم

کاش میشد شماره دادو یا شمارت توی دستم

اگه حس داشت کیف چرمیت میدونی چجوری میشد

دستای ناز و لطیفت اونو از زندگی میبرد

اگه لب داشت که خیابون پر ناز ناله میشد

گشت ارشاد میومدو اونو با خودشون میبرد

کاش بشه با هم یکی شیم من امیدوارم دوباره

مث دیروز و همیشه حال این دلم خرابه


وبلاگ ،انجمن و شبکه اجتماعی اچ ای وی مثبت

{دوران داشنگاه»

بی حیا تو عاشقی عهدی نبند که نتونی

تو به من حقه زدی خودتم اینو میدونی

حالا با چه رویی تو میری سراغ دیگرون

داغ نفرین تو نگاهت همیشه داره نشون

داغ لعنی که نشونه همه بهانه هاته

داغ لعنی که گناه همه شبانه هاته

داغ لعنی که اونو هر کی تو چشم تو ببینه

میگیره تو رو به سرعت از خود پشت نقابت

دیگه با هرکی بشینی میخونه چه بی وفایی

دروغات اثر نداره اگرم گریه بباری

دیگه با هرکی بشینی زیر بارون بهاری

بند میاد بارون به سرعت تا بگه چه بی وفایی

دیگه حتی نمیتونی با کسی تنها بشینی

تا بیای باهاش بشینی سر میرسه یه کلاغی

میدونی تو چی بودی مث برج دوقلو

یازده سپتامبر ولی کرده تو رو بی آبرو

میدونی تو چی بودی به فلک کشیده سر

ولی حالا با یه داغ نفرینم ریختی فرو

دیگه حتی لب دریا که با دریا شعر میخوندی دل تنگ تو غریبه

میگی نه دروغه حرفام باشه یه امتحان کن تا بفهمی که صحیحه


وبلاگ ،انجمن و شبکه اجتماعی اچ ای وی مثبت

{دوران حوزه}

ترکیده تر از خورشید

بارانی تر از ابرا

آفاق رها گشته

در دلکده ی رویا

باتو شب دیوونه

تردیدیه امروزه

باتو نتوان بودن

در بازی هر روزه

معشوق رهاییده

از آتش نفس دل

تصویر رقم خورده

در لحظه ی اوج گل

خط خورده ی ننگ من

در بازی محکومیم

بنوشته شده بازم

در گریه ی مبعوثیم

باتو شب دیوونه

تردیدیه امروزه

باتو نتوان بودن

در بازی هر روزه

هم پرسه ی تنهایی

مرهم به دل زخمی

احساس رهاییدن

در صفحه ی هر اخمی

تنپوش غزل آور

بارانی نوباور

در ناله ی تنهاییم

تنهایی نو آور.


وبلاگ ،انجمن و شبکه اجتماعی اچ ای وی مثبت

{اوایل حوزه}

دوباره ودوباره دل شکسته

همیشه لحظه ها به گل نشسته

دوباره بی بهونه پا میزاره

به شهر غم خاطره های خسته

زندگیمو همیشه در تب وتاب

آشتی من با خودمم محاله

یه ساعتی با دلخوشی پریدن

فقط برای روح من گمانه

تو رو خدا یه لحظه پیشم بیا

شب نگام میچکه باز دوباره

هر چی امید باتو بودنه باز

میشه فقط یه تیکه از زمانه

برای نام عاشقی یه شهوت

یه بی دلی کافیه تا حروم شه

این همه گریه های عاشقونه

فدای ضجه های ناتموم شه

تو رو خدا یه لحظه پیشم بیا

بذر گناه تو عمق دل بشینه

حقارت این تن خاکی شر

شمیم قلب ترمو میگیره


وبلاگ ،انجمن و شبکه اجتماعی اچ ای وی مثبت

{اواخر دوران دانشگاه}

سی ام مهر  واسه تو

دیدی چه روزی شد عزیز

بیست مرداد واسه ی من

تو دریغ نکن عزیز

تو کجا موندی عزیزم  تو کجا موندی عزیز

روز میلادمنه بایدتوخونه بمونم

چشامو ببندمو ترانه هامو بخونم

سر بزارم توی رویا

پیش بارون بشینم

ناگهان بیدار بشم تنها بمونم بمیرم

من کسیو ندارم به غبر تو توام که نیستی

تو کجا موندی عزیز  دوست دارم تو ام که نیستی

میدونم که تومیای

منتظر تو میمونم

ساعت آخرم بیای

تو رو عزیزم میدونم

همیشه کیک تولد سهم سطل آشغاله

ولی ایندفعه تو هستی

دل من تو رو داره

تو کجا موندی عزیزم تو کجا موندی عزیز.

وقت خوابه مرگ من سر میرسه بدون تو

دیگه قهرم با خدا باهمه کس حتی باتو


وبلاگ ،انجمن و شبکه اجتماعی اچ ای وی مثبت

شخصا خیلی دوستش دارم. درآمدن شخصیتها در فیلمنامه اصلی و جزییات شخصیتها خیلی مهم است. چیزهایی که در این خلاصه غایب است: (دلایل اینکه چرا این طرحها در اینجا قرار گرفته در پست: http://hivha.rozblog.com/post/83 )


وبلاگ ،انجمن و شبکه اجتماعی اچ ای وی مثبت

زیاد اوج وفرود داستانی ندارد و از جنس کارهاییست که در سینمای ایران زیاد ساخته میشود. مهم غرور و میل به نپذیرفتن شکست در شخصیت دختر است که باید روی این بعد شخصیت کار کرد:

 (دلایل اینکه چرا این طرحها در اینجا قرار گرفته در پست: http://hivha.rozblog.com/post/83 )


وبلاگ ،انجمن و شبکه اجتماعی اچ ای وی مثبت

خیلی اتفاقها افتاد تا شکل گرفت. جذاب است به شرط درامدن شخصیت اول زن قصه. به علت پایانش خیلی با مخاطب ارتباط برقرار نخواهد کرد. شاید اخرش باید تغییر کند.

 (دلایل اینکه چرا این طرحها در اینجا قرار گرفته در پست: http://hivha.rozblog.com/post/83 )


وبلاگ ،انجمن و شبکه اجتماعی اچ ای وی مثبت

بخشهایی از ان واقعیست و بخشهایی هم خیالی. ورود یک مستندساز به زندگی ناصر و حرفهایی که در یک شب به ناصر میزند باعث دیدن واقعیتهایی از جانب ناصر میشود که چند سال بوده آنها را نمیدیده.شاید اگر تغییر ناصر یک شبه اتفاق نیفتد و در طول زمان به صورت تدریجی اتفاق بیفتد و نشان داده شود که قرصها را برای مدت زیادی نمیخورد و به مرور حالتش تغییر میکند بهتر باشد. (دلایل اینکه چرا این طرحها در اینجا قرار گرفته در پست: http://hivha.rozblog.com/post/83 )


وبلاگ ،انجمن و شبکه اجتماعی اچ ای وی مثبت

ایده اولیه این طرح هفت، هشت سال پیش، از خاطره واقعی یکی از افراد در ذهنم زده شد. ماجرای واقعی تیمارستانی که در انجا مشغول کار بوده و ادمهایی که خود را پیامبر میخواندند و کسی که خودش را خدا میدانسته و مورد احترام دیگر پیامبران تیمارستان بوده. سالها با این خاطره درگیر بودم تا در نهایت یک شب که در کنار معشوق سابقم ف خوابیده بودم، گل این طرح شکفت. کسانی که آنرا خوانده‌اند میگویند طرح خوبیست اما به دلایلی مذهبی امکان ساخته شدن ندارند. حساسیت‌هایی که به نهایت برایم عجیب و غریب بود و اصلا یک درصد این مفاهیم و اندیشه ها به ذهن خودم خطور نکرده بود. این فقط یک طرح ساده است که ایده تقریبا بکری دارد و گیشه خوبی هم داشت داشت. همین. اگر دوست داشتید با دقت بخوانیدش  و خودتان در ذهنتان بسازید و جزییاتش را دریابید: (دلایل اینکه چرا این طرحها در اینجا قرار گرفته در پست: http://hivha.rozblog.com/post/83

متن کامل در ادامه مطلب


وبلاگ ،انجمن و شبکه اجتماعی اچ ای وی مثبت

هر موقع خواندمش خودم کلی انرزژی مثبت گرفتم. شباهت زیادی به کارهای آقای فرمان آرا دارد و اگر قرار بود ساخته شود فقط ایشان میتوانست بسازدش.

(دلایل اینکه چرا این طرحها در اینجا قرار گرفته در پست: http://hivha.rozblog.com/post/83 )


وبلاگ ،انجمن و شبکه اجتماعی اچ ای وی مثبت

این مطلب بحثی فلسفی در باب سینمای متعهد است. آیا اصولا میتوان قایل به سینمای متعهد بود؟ این سینمای متعهد چه تعریفی دارد؟ چه عواملی باعث تفاوت نگاه افراد مختلف درباره این موضوع می شود؟


وبلاگ ،انجمن و شبکه اجتماعی اچ ای وی مثبت

چند وقت پیش با یکی از دوستان آقای برزگر درباره این ایده اولیه که فردی دیگران را به خواست خودشان می کشد، صحبت می کردم. نظر آن دوست این بود که بهتر است چنین فردی پرستار باشد. حال بعد از یکی دو سال همان ایده را –شاید به تصادف!- روی پرده سینما می بینم که به اثری ضعیف تبدیل شده است.


وبلاگ ،انجمن و شبکه اجتماعی اچ ای وی مثبت

افلاطون آنقدر از فضای حاکم بر کشور ما خوشش آمد که نرفت و ماندگار شد! شب حتی به

خانه آمد و خوابید. صبح زود بلند شد صبحانه مفصلی درست کرد و با هم بیرون رفتیم. می

خواست جاهای دیدنی شهر را ببیند اما به او توضیح دادم که هیچ اطلاعی از جاهای دیدنی و

غیر دیدنی و حتی خیابان های نزدیک خانه ندارم.


وبلاگ ،انجمن و شبکه اجتماعی اچ ای وی مثبت

برای شخصیت­های زیادی کارت دعوت فرستادم تا جشنواره امسال را در کنار آنها به تماشای فیلم­ها بنشینم. صدها کارت دعوت به صدها شخصیت. اولین کسی که دعوتم را لبیک گفت کسی نبود جز افلاطون بزرگ! به خوابم آمد و فرمود کارت دعوت به دستش رسیده. کنار مترو قرار گذاشتیم.


وبلاگ ،انجمن و شبکه اجتماعی اچ ای وی مثبت

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها

Brianna Jasmine سمبل اخبار تهران Women-and-dentistry مدرسه ی کار و فناوری جواهرات vrgihuiguv دلگیر چت توليد و چاپ پرچم بارنگ